جدیترین گزینه سرمربیگری تیم ملی دلایلی زیادی برای ناکامی روی نیمکت این تیم دارد.
با وجود اینکه از برانکو به عنوان جدیترین گزینه هدایت تیم ملی یاد میشود ولی به 5 دلیل که در پایین به آن اشاره شده عملکرد موفقی در مورد او پیش بینی نمیشود:
1- نخستین و شاید مهمترین المان در پیشبینی ناکامی برانکو، پیشامدها و چالشهایی است که در دو سال اخیر در اتمسفر فوتبال ایران جاری بود. آنچه یک پای اصلی آن برانکو محسوب میشد.
در یک فضای دوقطبی پرتنش و لبالب از سوءتفاهم که برانکو یک قطب آن به شمار میرفت. مردی که جدلهای بینتیجه و فرسایشی با کارلوس کیروش به راه انداخت و در طول دو سال آخر حضور کیروش در ایران از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به سرمربی تیم ملی فروگذار نکرد. برانکو در میان معرکهای که برپا شده بود، حضور دائمی داشت و در پارهای از اوقات به نظر میرسید که این جنگ حیثیتی برای او بر کار اصلی ارجح است و هیچ مأموریتی جز شکست کیروش برای خود متصور نیست.
در این جنگ بیپایان، برانکو به پشتوانه هواداران پرسپولیس، تا روز آخر پای کار بود و سر سوزنی عقبنشینی نکرد. او در این اتمسفر وهمآلود و مسموم، اگر نگوییم نقشی بیشتر از کیروش داشت، هم اندازه او مقصر بود و با توجه به جایگاه حقوقی کیروش به عنوان سرمربی تیم ملی، رفتار او بیشتر قابل نقد و سرزنش است. برانکو با رفتارهایش عملاً به دوقطبی شدن جامعه فوتبال ایران دامن زد تا یک فضای به شدت رادیکالی رواج پیدا کند. آنچه در ناکامی تیم ملی در جام ملتها تأثیرگذار بود.
برانکو حالا با این عقبه میخواهد روی نیمکتی جلوس کند که تا یک سال پیش کیروش روی آن مینشست و در میانه آتش دعواها، سرمربی وقت تیم ملی اعتقاد داشت که برانکو چشم به صندلی او داشته و حالا این فرضیه رنگ حقیقت به خود گرفته. حضور برانکو، دوباره جنگ زرگری و فضای دوقطبی را در فوتبال ایران زنده میکند و در این جنگ بیحاصل آنکه متضرر میشود، قطعاً تیم ملی خواهد بود.
2- برانکو را به عنوان یک مربی محافظهکار و مصلحت اندیش میشناسیم. از آن دست مربیانی که در قبال تصمیمات مقام بالادستی کوتاه میآیند و هر توصیهای را میپذیرند. مربیان کروات معمولاً با روحیه سازشگر و همراه شناخته میشوند و برانکو در میان آنها یک نمونه موفق است! او تا آنجا با مقام بالادستی و کارفرمای خود کنار میآید و توصیه میپذیرد که حتی در بدیهیترین و اصلیترین اختیارات خود نظیر انتخاب و خرید بازیکن نیز به مدیر بالادستی اجازه دخالت میدهد. جذب بازیکنان اوکراینی در پرسپولیس با سفارش مدیر وقت که به نوعی معاملهای بر سر یک اردوی خارجی بود، مصداق عینی این انگاره است. در تیم ملی با توجه به تعدد انتخابها و فراوانی گزینهها این توصیه پذیری و سازشکاری میتواند آثار و تبعات ویرانگری داشته باشد. برانکو هرگز اهل جدل و دعوا نیست و حتی به قیمت از دست رفتن امکانات و اختیاراتش به این ورطه نمیغلتد. اصول او در مربیگری مصالحه و تعامل است و این در فوتبال ایران که مدیران بالادستی خود را دانای کل میدانند و به دخالت در بدیهیترین امور و حتی تصمیمات فنی علاقه نشان میدهند و آن را نشان دهنده قدرت مدیریت خود عنوان میکنند، مثل یک سم مهلک است.
3- برانکو حتی برای اصول بدیهی و اولیه یک مجموعه واکنش جدی و روحیه مطالبهگر ندارد و ترجیح میدهد در آرامش و تعامل کار را پیش ببرد. او اساساً یک مدیر پروژه همانند کیروش نیست و برای زمین تمرین، جنس لباس، اردوی خارجی و حتی جزئیاتی مثل پرواز، تغذیه و آب نوشیدنی حساسیت و مطالبهای ندارد و حیطه اختیارات خودش را تنها در چارچوب مستطیل سبز تعریف میکند. در حالیکه در فوتبال ایران برای این نیازهای اولیه باید همیشه جنگید و مطالبه داشت و حتی دعوا کرد. کاری که کی روش انجام میداد اما برانکو هرگز یک مدیر پروژه نیست و کیست که نداند که همین جزئیات بدیهی تا چه اندازه در موفقیت و ناکامی یک تیم تأثیرگذارند.
برانکو در طول 4 سال گذشته روی نیمکت پرسپولیس نشسته و با پرسپولیس کلکسیونی از جامها و موفقیتها را درو کرده. بنابراین او با اتیکت قرمز قرار است روی نیمکت تیم ملی بنشیند و همین حساسیتها را در قبال او دوچندان خواهد کرد. نیمه آبی فوتبال ایران به ویژه هواداران قطعاً از برانکو دل خوشی نداشته و او را دوست ندارند. چه آنکه او در تمامی این سالها روی نیمکت رقیب بوده و در مقابل آنها قرار داشته. فراموش نکنیم در طول 4 سال حضور برانکو روی نیمکت پرسپولیس، استقلال به عنوان رقیب سنتی سرخها همیشه ناکام بوده و در برابر پرسپولیس برانکو دستها را به نشانه تسلیم بالا برده و عامل اصلی آن کسی جز برانکو نیست. بدیهی است که آبیها به چشم دشمن به سرمربی سابق پرسپولیس مینگرند و حالا حضور این دشمن روی نیمکت تیم ملی را تاب نخواهند آورد. حضور مربیان با عقبه سرخابی معمولاً روی نیمکت تیم ملی با حاشیههای فراوان و حساسیتهای دوچندان همراه است و برانکو با وجود خارجی بودن، شاید بیشتر از گزینههای داخلی و اصالتاً سرخابی این مشکل را پیش پای خود خواهد دید. بدیهی است هر تصمیم برانکو در تیم ملی اعم از لیست بازیکنان دعوت شده و ترکیب 11 نفره و حتی تعویضها با حساسیت و عینک بدبینی قضاوت خواهد شد و همین انرژی منفی اطراف تیم ملی میتواند همچون یک گرداب همه چیز را نابود کند و ببلعد؛ از برانکو گرفته تا تیم ملی را.
4- برانکو ایوانکوویچ تجربه یک دوره حضور در تیم ملی ایران را داشته و این تجربه، موفق نبوده است. بیش از یک دهه پیش برانکو هدایت یکی از پرستارهترین تیمهای ایران را بر عهده داشت و البته نتیجه مطلوبی نگرفت. او در جام جهانی که همه امیدوار به کسب یک نتیجه فوقالعاده بودیم، با تیمی لبالب از ستارههای بینالمللی و باکیفیت بدترین نتیجه را گرفت و بدتر از آن اینکه در شکل بازی و اداره تیم نیز غلطهای فاحشی داشت. آنچه تصویر یک مربی ناتوان و بیپرنسیب را در ذهن ما ماندگار کرد. فراموش نکردهایم که برانکو بعد از فرصتی که تیم ملی ایران سخاوتمندانه در اختیارش گذاشت تا از پست دستیاری به سرمربیگری شیفت کند و حتی افتخار حضور در جام جهانی را به کارنامهاش اضافه کند، حتی برای پاسخگویی به افکار عمومی هم حاضر نشد به ایران بازگردد و نانجیبانه در همان آلمان از تیم ملی خداحافظی کرد و رفت. رفتاری که البته هرگز در قواره یک مربی حرفهای نبوده و نیست. برانکوی امروز با یک دهه قبل تفاوت دارد و بسیار پختهتر و حرفهایتر شده اما ما یک دهه پیش از نام او عبور کردهایم و به نام بزرگ و بااعتباری چون کارلوس کیروش رسیدیم که در مارکت مربیگری یک برند بود. برانکو حالا میخواهد با یک تأخیر 6 ماهه جای فردی بنشیند که اعتبار، رزومه و سوابقش هرگز با او قابل قیاس نیست. بازگشت به عقب آن هم بعد از یک دهه نمیتواند تصمیم درستی باشد. یادمان باشد که «ما به عقب برنمیگردیم!»
5- برانکو ایوانکوویچ را یک مربی مؤلف نمیدانیم. او در طول دوران مربیگریاش هرگز یک مربی مؤلف، سازنده و صاحب سبک نبوده. تخصص ویژه او بالا بردن راندمان و عملکرد تیمش است. او بهترین کیفیت را از مجموعه تیمش میگیرد و معمولاً بازیکنانش در تیم او استانداردی نزدیک به سقف و یا حتی بالاتر از آن ارائه میکنند. این هنر برانکوست که البته مثال نقض هم دارد اما او هرگز مربی مؤلف و سازندهای نیست و نباید از او انتظار داشته باشید که چیزی برای شما بسازد. کما اینکه در طول 4 سال حضورش در تیم ملی هرگز نتوانست یک دفاع چپ استاندارد برای تیم ملی بیابد و یا از میرزاپور دروازهبان باکیفیتتر و استانداردتری بسازد. وقتی هم که رفت، با خداحافظی نسل طلایی و ستاره ها، کلونی تیم ملی ناگهان خالی شد و هیچ ستارهای پشت آنها وجود نداشت چرا که برانکو اساساً چیزی برای ما نساخته بود. نتیجه این مدل از مربیگری، 4 سال بعد خود را نشان داد آنجا که در ماراتن رسیدن به جام جهانی ناکام ماندیم چرا که تیمی متوسط و خالی از ستاره داشتیم که بیکیفیتهایی نظیر مجید غلامنژاد، غلامرضا رضایی، حسن اشجاری و حتی محمدرضا خلعتبری در آن عضو بودند. کیروش اما دقیقاً نقطه مقابل برانکو بود. یک مربی مؤلف و سازنده که عادت داشت تیم خودش را بسازد. او درست در زمانی سرمربی تیم ملی شد که تقریباً هیچ ستاره دانه درشتی نداشتیم و در بسیاری از پستها نیز با مشکل روبهرو بودیم اما کیروش با صبر و حوصله و با همان نگاه تیزبینش ذره ذره تیم خود را ساخت و نسلی را معرفی کرد که تماماً محصول شناخت و برنامه او بودند. میلاد محمدی از راهآهن، وریا غفوری، وحید امیری، مرتضی پورعلیگنجی و علیرضا بیرانوند از نفت، رامین رضاییان از راهآهن، سعید عزتاللهی از ملوان، سردار آزمون و علیرضا جهانبخش و... ستارههایی هستند که در اوج گمنامی توسط کیروش به تیم ملی راه پیدا کردند ضمن اینکه او در تکامل فوتبال نفراتی چون مهرداد پولادی، احسان حاجیصفی، علیرضا حقیقی و سیدمجید حسینی و حضور ستارههایی چون اشکان دژاگه و رضا قوچان نژاد در تیم ملی نقش کلیدی و اساسی ایفا کرد. کیروش یک تیم واقعی با ستارههایی همسطح و باکیفیت ساخت و نسل جدیدی را به فوتبال ایران معرفی کرد اما این میراث گرانبها یک مربی مؤلف و سازنده همانند او میخواهد تا بتواند این مسیر را ادامه دهد. برانکو چنین گزینهای نیست.