مدافع سابق تیم ملی و استقلال شرط انتخاب سرمربی تیمهای مطرح در فوتبال ایران را داشتن روابط غیر ورزشی میداند.
مهدی پاشازاده یکی از مهمترین چهرههای فوتبال ملی ایران در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی و عضوی از تیم تاریخی نسل ۹۸ بود که در بین استقلالی ها محبوبیت زیادی به دست آورد و سابقه حضور در باشگاه بایر لورکوزن را در کارنامه داشت.
پاشازاده در گفتوگو با "آنتن" از گذشته فوتبالی خود و دوران مربیگریاش سخن گفته است. او که از مربیان جوان و نوگرای فوتبال ایران است، از نامزدهای نیمکت سرمربیگری استقلال نیز بود و در نهایت ترجیح داده فعلا با تیمی کار نکند. بخشهایی از مصاحبه مدافع پیشین تیم ملی ایران با «آنتن» را در زیر می خوانید:
به خاطر مارادونا ۱۰ میپوشیدم!
با اینکه دفاع وسط بودم اما از قبل اینکه فوتبال را شروع کنم شماره ۱۰ را دوست داشتم، به خاطر مارادونا! آرژانتین را دوست داشتم اما هنوز هم مارادونا را دوست دارم و می گویم بهترین بازیکن دنیا مارادونا بود. چون هم رهبر بود و هم از لحاظ تکنیکی بهترین بود، اما رهبر بودن او برایم خیلی مهم بود. در استقلال رضا حسن زاده دو فصل به کویت رفت و من وقتی ایشان رفت شماره ۴ تیم را پوشیدم اما وقتی این بازیکن برگشت چون بزرگتر از من بود شماره ۴ را به او بازگرداندم و چون شماره ۱۰ خالی بود و من این شماره را پوشیدم. وقتی از آلمان هم برگشتم همان شماره ۱۰ را پوشیدم. در تیم ملی هم شماره ۲۰ را بخاطر همان شماره ۱۰ را می پوشیدم!
مدیرعامل لورکوزن برای قرارداد با جت شخصی به ایران آمد
همه چیز در آلمان خوب بود و حضور در تیم دوم بوندس لیگا ، و ارزشمند بودن از لحاظ مبلغ قرارداد و از لحاظ پرستیژ را داشتم. من اولین و آخرین بازیکن ایرانی بودم که مدیرعامل باشگاه به آن مهمی با جت شخصی به ایران آمد و در باشگاه استقلال قرارداد بستم. وقتی به آلمان رسیدم ۳ هفته مانده به شروع بازی های بوندس لیگا بود . وارد شدن به ۱۱ نفر اصلی آقای کریستف دام بسیار سخت بود، مانند آقای برانکو که ۱۱ نفر اصلی خود را داشت. پس از آن نیز چند مصدومیت کوچک مانند پاره شدن کشاله داشتم اما با این وضعیت اولین بازیکن ایرانی بودم که در رقابت های اروپایی و جام یوفا بازی کردم. با این وجود همواره در بین ۱۸ بازیکن اصلی حضور داشتم . در نیم فصل یه اردوی خوب در برزیل داشتیم و آنجا خودم را ثابت کردم. ۴ بازی دوستانه انجام دادیم و آقای دام در مصاحبه ای گفت از اردو راضی نبودم چون فاصله بسیار زیاد بود اما از مهدی پاشازاده راضی بودم و او وارد ۱۱ نفر اصلی من شده است.
امرسون باعث شد رباط صلیبی پاره کنم
در آستانه تمدید قرارداد سه ساله با بایرن لورکوزن بودم، آقای فتح الله زاده تماس گرفت که بسیار خوب کار کرده ای و قرار است دو سه بازیکن دیگر را نیز از تیم ما به خدمت بگیرند. یک هفته مانده به دیدار با فاینورد در تمرین ، حس و حال عجیبی داشتم و چندان حال خوبی نداشتم. در رختکن مرحوم محسن آقازاده تماس گرفت، گفت می خواستم نماز بخوانم و قبلش با تو تماس گرفتم، گفتم آقا محسن دعا کن امروز مصدوم نشوم .در طول تمرین با کسی درگیر نشدم اما در اواخر تمرین، آقای دام به کنفرانس مطبوعاتی رفته بود و تمرین زیر نظر آقای کخ برگزار میشد. آخر تمرین با امرسون روبرو شدم و وقتی خواستم او را دریبل بزنم پایش را دراز کرد و پایم را قفل کرد و در اثر این برخورد با او رباط صلیبی پاره کردم. ۹ ماه مصدومیتم طول کشید. با همین وضعیت قراردادم را یکسال دیگر تمدید کردند.
پس از آن به صورت قرضی به فورتونا کلن رفتم. مربی این تیم آقای تونی شوماخر شده بود. در ابتدا مخالفت کردم اما ایشان به همراه همسر ایرانیشان به دیدارم آمد و اصرار زیادی کرد تا به عنوان بازیکن قرضی به تیمش بروم. باشگاه لورکوزن نیز عنوان داشت حقوقت را ما می دهیم و خودرو و منزلت نیز تغییر نخواهد کرد. چند بازی خوب انجام دادم و قرار بر این شد تا نیم فصل مجدد به لورکوزن برگردم.
گفتند دیگر نباید فوتبال بازی کنی
چهار هفته مانده به نیم فصل، در یکی از دیدارهای فورتونا کلن که با علی موسوی هم بازی بودم ، در یک لحظه با علی همکاری کردم و در آستانهی گلزنی قرار داشتم. در حال برگشت که بودم خدای خود را شکر کردم که دوباره به روزهای اوج خود بازگشته ام. دروازه بان شروع مجدد کرد و توپ به مهاجم حریف رسید، می توانستم توپش را تکل کنم اما خواستم به صورت کامل مالک توپ شوم، بدنم را حائل کردم اما مهاجم حریف از پشت ضربه ای به من وارد کرد و باز هم رباط صلیبی زانویم پاره شد، دو رباط صلیبی در ۹ ماه. به من اعلام کردند دیگر باید فوتبال را کنار بگذارم و در ۲۴-۲۵ سالگی این اتفاق برای من افتاد، همه چیز من فوتبال بود. نزدیک یک سال داخل کلینیک های مختلف بودم و اوقاتی هم بود که حس می کردم دیوانه شده ام و فشار زیادی روی من بود و تنها در جنگل می دویدم. پس از آن به استقلال بازگشتم و دو فصل در این تیم بازی کردم و پس از آن مجددا لژیونر شدم و به راپیدوین پیوستم.
کلاسور دکتر هلموت؛ فلسفه خودت را داشته باش
در کلاسهای مربیگری حرفه ای یوفا ، دکتر هلموت مدرس ما بود که ملقب به هلموت ماشین بود. من روزهای اول پیش آقای هلموت رفتم و درخواست جزوه و سی دی کردم و او تنها کلاسورش را به من داد. از گرفتنش امتناع کردم و گفتم آن را از بازار میخرم. در روزهای آخر باز هم چنین اصراری کردم و او باز هم تنها کلاسورش را به من داد. او گفت این موضوع فلسفه دارد، تو باید فلسفه خودت را داشته باشی و این از همه چیز مهم تر است.
مایلیکهن به پرسپولیسیها میدان میداد
حتی با نیمکت نشینی هم به آقای مایلی کهن احترام میگذاشتم، اما ایشان به پرسپولیسی ها بیشتر میدان می دادند. مگر نه میناوند، مهدوی کیا و نیما نکیسا در تیم جوانان من کاپیتانشان بودم. از قدیم گفته ام هر اتفاقی در فوتبال بیفتد در دوران مربیگری هم اتفاق می افتد و آن ناملایمتیها در دوران مربیگری هم برای من اتفاق میافتد. پس از دوران آقای مایلی کهن در دیدار با ژاپن در نیمه دوم به میدان رفتم و در دیدار با استرالیا نیز به صورت ثابت به میدان رفتم. به هر حال روزهایی سختی بود، در استقلال در حضور بازیکنان مهم جزو بهترین ها بودم، در دربی ها خوب بودم و همیشه جزو سه بازیکن برتر زمین بودم، اما نمی گذاشتند در تیم ملی بازی کنم. زمانی که آقای ایویچ آمدند در بازیهای دوستانه همواره من ثابت بودم و سه مدافع را کنار من امتحان می کردند.
از حضورم در منتخب جهان ناراحت بودند
پس از انتخاب در تیم منتخب جهان خیلیها ناراحت بودند اما جواب کسی را ندادم، برایشان سخت بود که با دو بازی به منتخب جهان برسم. اگر چه باید آنطرف قضیه را هم ببینند که سه سال حق من را خورده بودند. جواب آنها را ندادم و خوشبختانه در جام جهانی حاشیه ای پیش نیامد .
لباسی جز استقلال را نپوشیدم
در اتریش از فوتبال خداحافظی کردم. میخواستم به استقلال بازگردم و از طریق یک لینک پیشنهاد دادم که به تیم برگردم، اما من را نخواستند. چند پیشنهاد از تیمهای ایرانی داشتم، اما نتوانستم لباسی جز لباس استقلال را بر تن کنم.
قربان صدقه نمیروم تا تیم بگیرم
مقصر خودم هستم که سرمربی یک تیم با امکانات(مثل استقلال) نیستم و نشدم. راجع به همه چنین حرفی نمیگویم، اما ارتباطات من به این شکل نیست که بخواهم قربان صدقه کسی بروم. از ابتدا گفتم روی پای خودم میایستم تا به دنبالم بیایند ولی الان به این نتیجه رسیدم که اصلا چنین چیزی نیست و هر کاری دارید، باید رابطه داشته باشید و اگر به این شکل نباشد، کار شما شدنی نیست.
«م. م» جای من بود، مجسمهاش را میساخت
در ایران نبودم، خیلیها را نمیشناختم، سرم در زندگی خودم بود و فکر میکردم مثل دوران فوتبالم میتوانم پیش بروم چون در دوران بازیام با هیچ خبرنگاری نبودم و کسی را نمیشناختم. اگر کسی، مثلا «م. م» جای من در بازی با استرالیا بود، الان یک مجسمه ساخته بود و همه جا حرفش را میزد. به خدا قسم اصلا به فکر این کارها نمیاُفتم. پس از دیدار با استرالیا هیچ اثری از من نیست چون از حال رفتم!
در ایران با رابطه باید تیم بگیری
نمیدانم کارهایم درست است یا غلط ولی خیلی عقب افتادم. دوران فوتبالم الان هم در حال اتفاق افتادن است که از لحاظ توانایی کجا بودم ولی در تیم ملی به من بازی نمیرسید. الان هم در مربیگری همین اتفاقات افتاده است. اگر شما ۶-۵ تیم را ببندی و قهرمان کنی یا مربی دیگری تیم را ببندد ولی تو بروی و آن تیم را قهرمان کنی، چه سرنوشتی باید در انتظارت باشد؟ اگر من یک سری کارها را در اتریش و آلمان میکردم، بخدا قسم بهترین تیمها را داشتم. میگفتند حتما یک چیزی میدانید ولی متاسفانه در ایران همه چیز رابطه شده است. یا باید دم در مجلس بروم یا فلان جا باشم.
قرارداد ترکمنچای جلوی من گذاشتند
من با آلومینیوم اراک به لیگ یک صعود کردم، اما وقتی به اتریش رفتم و برگشتم، دیدم سرمربی را انتخاب کردند! با سلام و صلوات به پارس جنوبی رفتم و تیمی که هیچ چیزی نداشت و هشت روز قبل از شروع مسابقات بستم را به قهرمانی رساندم، اما یک قرارداد ترکمنچای جلوی من گذاشتند که دستم را چپ و راست میکردم، باید ۸۰ میلیون تومان جریمه میدادم؛ من هم گفتم بگویید نمیخواهم و خداحافظ!
باید «مجلسی آدم باشی»
من میگویم روی اصول حرفهای فوتبال باید انتخابها انجام شود، اما از این طرف و آن طرف میآیند و چوب لای چرخ آدم میگذارند تا کارها پیش نرود. اگر کارهای روی اصول باشد، دوست دارم ۱۰ سال در یک تیم باشم. باید الان روابط سیاسی پیدا کنی و به قول نقی معمولی باید «مجلسی آدم باشی».