مثل عشق در نگاه اول بود. عشق بین آقای پروفسور و استادیوم هایبری. آرسن ونگر اعتراف کرد وقتی اوایل دهه 1980 طی تعطیلات زمستانی به عنوان مربی موناکو پا به هایبری گذاشت به وجد آمد. به شوق. ادعا کرد نسیمی متفاوت در روحش دمیده شد. حال و هوایی دیگر یافت. گفت "...هایبری در دل ساختمان ها پنهان بود.
جلو می رفتید و جلو. چیزی هویدا نمی شد. خیابان کم عرض و خانه های دو طبقه. تا این که ناگهان هایبری هویدا می شد. چسبیده به خانه های مسکونی". حالا هم با خروج از ایستگاه مترو آرسنال استادیوم امارات را نمی بینید. باید به سمت راست خیابان گیلسپی بپیچید تا ناگهان با استادیوم آرسنال روبرو شوید. آمیزه شیشه و فولاد. تصویر غول آسای بازیکنان بزرگ از عصری به عصر دیگر که دست در گردن هم انداخته اند. پاشیده شدن رنگ سرخ به هر نما و هر قاب. استادیومی که با نام آقای پروفسور گره خورده، با شخصیت آرسن ونگر، با یادگارهایش.
ونگر در سپتامبر 1996 پا به شمال لندن گذاشت و افق فوتبال انگلیس را عوض کرد. انحصار الکس فرگوسن و منچستر را شکست. استانداردهای لیگ برتر را بالا برد. سیستم بازیکن یابی را متحول ساخت. علم نوین را با فوتبال گره زد. نظام تغذیه بازیکنان را به کلی تغییر داد. بریتانیایی ها که خود را صاحب فوتبال می دانستند تا پیش از ورود ونگر نگاهی متکبرانه به مربیان خارجی می انداختند. ورود بازیکنان خارجی به لیگ برتر از اوایل دهه 1990 افزایش یافته بود، ولی نشانی از مربیان خارجی در جزیره به چشم نمی خورد. بریتانیایی ها اعتقاد داشتند مربیان خارجی درک درستی از فوتبال ندارند. چنان که الکس فرگوسن در بدو ورود ونگر به کنایه گفت "کسی که از ژاپن آمده چی درباره فوتبال انگلیس می داند؟ او تازه کار است. بهتر است دانشش را در ژاپن خرج کند نه این جا" او کمی بعد در باره دانش ونگر و اشرافش به چند زبان می گفت "می گویند اون خیلی باهوش و با دانش است و می گویند پنج تا زبان می داند. یه جوان از ساحل عاج آوردم که او هم پنج تا زبان می داند".
ولی توفیق ونگر نگاه بریتانیایی ها به مربی خارجی را عوض کرد و باشگاه های بزرگ پس از او دنبال مربی غیر بریتانیایی گشتند. سیاهه مربیان خارجی لیگ برتر یک دهه پس از ورود ونگر نمایانگر عوض شدن آن نگاه بود: کریستین گروس بلژیکی در تاتنهام. جیانلوکا ویالی در چلسی. ژرارد هولیه در لیورپول. ژان تیگانا در فولام. کلودیو رانیری در چلسی. رافا بنیتس در لیورپول. ژوزه مورینیو در چلسی. ژاک سانتینی در تاتنهام. آلن پرین در پورتسموث. مارتین یال در تاتنهام. ولی هیچ یک از آنها نه حضور دیرپای ونگر در انگلیس را داشتند و نه تاثیرگذاری اش را. حضور ونگر بود که جا را برای ورود سون گوران اریکسون و فابیو کاپلو به تیم ملی انگلیس - حریمی مقدس برای انگلیسی ها - باز کرد.
وقتی ونگر پا به هایبری گذاشت با بازیکنانی روبرو شد که با گذشته زندگی می کردند. بازیکنانی که به آینده نمی اندیشیدند. تونی آدامز اعتراف کرد اکثر بازیکنان آن عصر با فرهنگ نوشیدن مفرط الکل بزرگ شده بودند. آرسنال در رده چهارم جدول قرار داشت و پنج سال بود نه جامی برده و نه به جامی نزدیک شده بود. دیوید دین معاون باشگاه گفت "ونگر فرهنگ جاری در آرسنال را مردود خواند. او انقلابی در باشگاه برپا کرد. استانداردهای فوتبال جزیره را ارتقا بخشید. روز اول به بازیکنان گفت اگر فلسفه ام را بپذیرید عمر زندگی حرفه ای تان افزایش می یابد. ولی اگر هنوز می خواهید شکم تان را با همبرگر و سیب زمینی و سس پر کنید و آبجو بنوشید باید به زحمت در تیم های لیگ سه ای جایی پیدا کنید".
انگاره های نو ونگر درباره تمرین بازیکنان، تغذیه و مراقبت از جسمشان کیفیت مسابقات را تغییر داد. همه باشگاه ها سرشان را به سوی آرسنال برگرداندند. یان رایت گفت "... خیلی زود دریافتیم همه چیز عوض شده. پس از دو سه ماه دریافتیم بهتر می دویم. سریع تر. دریافتیم قوی تر از حریفان شده ایم. وقتی سال 1998 هم لیگ را فتح کردیم و هم جام حذفی را کاملا قوی تر از دیگران بودیم".
با خودش چند پزشک، بدنساز و ماساژور آورد. بازیکنان مصدوم را راهی فرانسه کرد تا در مراکز ویژه دوره نقاهتشان را سپری کنند. تمریناتش معمولا 45 دقیقه طول می کشید. بر افزایش تکنیک و مهارت های فردی بیش از دویدن تاکید کرد. دویدن بازیکنان معمولا با توپ انجام می شد. آرسنال در پایان نخستین فصل حضور کامل ونگر بالاتر از یونایتد هر دو جام قهرمانی لیگ و حذفی را به چنگ آورده بود. آنها در ماه مارچ با دوازده امتیاز بیشتر در صدر جدول قرار داشتند. آمادگی جسمی بازیکنان اصلی ترین عامل برتری آرسنال شده بود.
ونگر زمانی پا به لیگ برتر گذاشت که منچستر یونایتد مالک الرقاب آن شده بود. الکس فرگوسن جایگاهی رفیع داشت و کسی خوابش را نمی دید او را از آن بالا پایین بکشد. او خیلی زود به الکس فرگوسن اعلان جنگ کرد. در آوریل 1997 گفت "درست نیست برنامه لیگ تغییر یابد تا منچستر یونایتد قهرمان شود".
دیدگاه ونگر به مدافعان آرسنال به رهبری تونی آدامز مثبت بود، ولی او به فوتبال تهاجمی اعتقاد داشت، در حالی که آرسنال عصر جرج گراهام را "تیم یک برصفر ملال آور" می خواندند. متوسط به ثمررساندن گل تیم گراهام در هر دیدار 37/1 بود که در عصر ونگر به 81/1 افزایش پیدا کرد. دنیس برکمپ که پیش از ونگر وارد آرسنال شده بود بهترین بازی هایش را برای ونگر انجام داد. ستایش ونگر از برکمپ نمایانگر نگاه تیزبینانه اش به بازیکنان بود "آمیزه هوش و کلاس. کلاس بازیکن طی بازی با توپ عیان می شود ولی آن چه تکنیک او را موثر و کارا می کند هوش او است. مثل کسی که خوب حرف می زند ولی دایره واژگانش بسیار محدود هستند. دنیس هم کلاس داشت و هم هوش". تیری آنری که او کنار ونگر شکوفا می شد می گفت "آرسنال ونگر تصویر قدیمی آرسنال در اذهان را محو کرد. با خیلی ها روبرو شدم که جلو آمده و می گفتند طرفدار آرسنال نیستند ولی شیفته بازی های آرسنال شده اند".
او حساب و کتاب آرسنال را از سیاهه باشگاه های پرخرج جدا کرد و توپچی های در سایه اش صاحب استادیوم بزرگ و جدیدی شدند. او طی ده سال نزدیک به 150 میلیون پوند خرج کرد. یعنی کمتر از مبلغی که ژوزه مورینیو طی دو سال در چلسی صرف خرید بازیکن کرد. از بدو ورود سیاست کشف بازیکنان جوان و با استعداد را پی گرفت. طی پانزده سال در آرسنال 84 بازیکن جوان را روانه میدان کرد. یعنی 6/5 بازیکن در هر فصل. در حالی که الکس فرگوسن به عنوان مربی که به جوانان اعتقاد داشت طی بیست و پنج سال 103 بازیکن جوان را روانه میدان کرد که مترادف با متوسط 1/4 بازیکن در هر فصل بود.
او آرسنال را قلمرو درخشش بازیکنان گمنام یا بازیکنان ناکام مانده در باشگاه های دیگر کرد. می گفت "بازیکن یاب های خود را روانه جاهایی می کنیم که کسی به آن جاها توجه نمی کند". می گفت "ما ستاره نمی خریم. ما ستاره می سازیم". او بود که پاتریک ویرا، نیکلاس انلکا، تیری آنری، کولو توره، سسک فابرگاس و فن پرسی را جهانی کرد. مطالعه ای که سال 2007 انجام شد نشان داد ونگر تنها مربی لیگ برتر بوده که خرید و فروش هایش در مجموع برای باشگاه سود به ارمغان آورده. او طی سال های 2004 تا 2009 به طور متوسط در هر فصل 4/4 میلیون سود برای آرسنال کسب کرد. بیش از هر باشگاهی... پروفسور آخرین مربی "عصر ولخرج ها" بود که فوتبال "مگا میلیونی" را با "سود" گره زد.